نمکدون مامان
لحظه لحظه عمرم باید خدا را شاکر باشم ،خدای مهربانی که این همه لطف به من داشته و بهترین ها را برایم خواسته است. امروز وقتی کوثر م داشت به طرفم می آمد و امیرحسین از سر و کول علی بالا می رفت ... وقتی لذت داشتن این همه خوشبختی را چشیدم ... اینکه من کودکم راه می رود ، می بیند ، صدایم را می شنود ... و حتی شیطنت می کند ... همه اینها نعمتی است که گاهی فراموش می کنیم شاکرش باشیم. خدایا به خاطر این همه مهربانی ات سپاس. امیرحسین، نمکدون خوشگلم... من چقدر خوشبختم که هر روز قد کشیدن و بزرگ شدنت را به تماشا نشسته ام. روزها خیلی زود می گذرند و روزی همه این ها انگار خوابی می شود ملس... با تمام شیطنت ها و مهربانی هایش ... ...